شایناشاینا، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

شاینا آنشرلیه ی خونه ی ما

تولد های شاینا جون

امسال یعنی سال 92 واست یه تولد با تم کفشدوزکی گرفتم خیــــــــــــــــــــــــــــلی زحمت داشت از یه ماه قبل شروع کردم به درست کردن کفشدوزک با سایزهای متفاوت کلا دیگه هرچی دستم میومد رو کفشدوزک میکردم اما پایان کارش خیلی خوب بود و با تحسین پدرت و مهمونا تمام خستگی از تنم در رفت. برای دیدن عکسای کامل تولد کفشدوزکی کلیک کنید ن دامنو با خاله عارفه واست درست کردیم       عاشق این کارت دعوتم.خیلی ناز شده بود خودمان که خوشمان امد       اینم یکی از اون چیزایی بود که مهمونا باهاش حال کردن.همه واست یه دستخط نوشتن و واسه یادگاری موند   اینم میز چاییمون.با...
19 آبان 1392

بدون عنوان

 سلام.این دخترمه.شاینا.همونطور که از اسم وبلاگش مشخصه یه دختر جیرجیرک و پرحرفه .امروز خیلی درگیربودم واسه وبلاگش یه اسم پیدا کنم.موقع غذا انقدر حرف زد که منو بابا منصور غذامون تموم شد و رفتیم کنار.تازه خانوم خانوما ناراحت شده که چرا منو تنها گذاشتید دوست دارم باشما غذا بخورم .اینجا بود که جرقه یهو زده شد و یاد آنشرلی افتادم آره خودشه شاینا آنشرلیه ی خونه ی ما ...
6 آبان 1392

وقتی دایی دوماد شد

27 شهریور سال 91 دایی رامینم رفت سر خونه زندگیش.اینم عکسای مربوط به دومادیه دایی رامین.دامن وتلشو خودم درست کردم.اون لباس دیگشم برا شب بود که هوا سرد شده بود.         ...
6 آبان 1392

خاطرات مهد پری

سلام عسلم خوبی مامانی؟دیگه کم کم داری بزرگ میشی فدات   شم.نمیدونی منو بابامنصور چقدر دوست داریم.جیرجیرک مامان اینجا 3 سالته گذاشتیمت مهد پری اما یه ماه رفتی و حسابی بدقلقی کردی خدا میدونه که چه روزایی که اشکمو در نیاوردی میومدی از صبح تا ظهر توی مهد مینشستم اما بازم فایده نداشت.از آخرم گفتی بخاطر اینکه به لباس یاسمن(دوستت)دست زدی و اون گفته به من دست نزن دیگه نمیخوای بری.خوب اینم حرفیه دیگه ماهم دیگه نذاشتیم بری. ...
6 آبان 1392